قسمت دوم : از کلانتری تا اوین
قسمت دوم : از کلانتری تا اوین
ابتدا یه بخشهایی رو که تو قسمت اول فراموشم شده بود رو بگم.
من نفر اولی بودم که انداختنم توی ون بعد از من محمد و آرش و یکی از مادران صلح هم وارد ون کردن. نفر بعدی که وارد ون شد، تعجب همه ما رو بر انگیخت! آخه اون با ما نبود. کمی که گذشت فهمیدیم که کنجکاوی زیاد اون آقا پسر رو به دردسر انداخته.
پسر بیچاره که از همه جا بی خبر بود رو کرد به ما و گفت:
"چرا گرفتنتون، چی شده؟ شما که یه مشت اوسگولید، آخه قیافتون به هیچی هم نمی خوره"، بدون اینکه صبر کنه تا ما جواب بدیم هی بیرون رو نگاه می کرد و فریاد میزد که: "بابا من که کاری نکردم" و ... .
خلاصه اون طفلی رو با ما آوردن کلانتری. تو کلانتری باز شلوغ بازی می کرد، نمی دونست با کیا بازداشت شده و چرا و اینکه الکی تو چه دردسری افتاده. مامورین عزیز کمی از خجالتش هم در اومدن.
دو نفر دو نفر ما رو داخل می بردن و بازجویی می کردن. اول خدیج رفت. نمی تونستم اون داخل رو ببینیم ولی از صدای بلند خدیج که داشت به نحوه رفتار مامورین اعتراض می کرد می شد فهمیدکه اون تو چه خبره. بالاخره نوبت به من رسید.
رفتم بالا، خانمها رو از پسرها جدا کرده بودن. من آخرین پسری بودم که رفتم برای بازجویی. تا اومدم ازم سوال بپرسه گفتم اول بگو اتهام من چیه. گفت میگم این رو پر کن. و من باز گفتم تا نگی هیچ کاری نمی کنم. خلاصه گفت تجمع غیر قانونی و اقدام علیه ... پریدم بین حرفش که کدوم اقدام، کدوم تجمع؟
خلاصه بعد از یه درگیری لفضی، فرم رو پر کردم و باقی ماجرا ها.
و اما در اوین
به اوین که رسیدیم، اول کمی بیرون در پلیس امنیتی که جنب زندان هست نگهمون داشتن. بعد از چند دقیقه رفتیم تو دفتر پلیس امنیت و توی راهروها روی صندلی نشستیم. بعد تک تک و بعدش هم همه رو بردن تو اتاقی که یکی که بعدن فهمیدیم قاضی نیست نشسته بود. فرمی رو داد تا پر کنیم و روی اون اتهام مون رو نوشته بود.
خود فرم خیلی بامزه بود، چون یه جایی چیزی مانند این نوشته شده بود و ما باید پرش می کردیم. در واقع یه خط کسری بود که بالاش نوشته شده بود "دارای/بدون سابقه کیفری " و زیرش نوشته شده بود "دارای/بدون شوهر"!!! به نظر می رسید که از دید آنها هر کسی که فعال جنبش زنان هست باید زن باشه و مرد نمیتونه باشه. با کمک یکی از مامورین اون بخش رو خط زدم و نوشتم " مجرد هستم". یه چیز تو این مایه هم دوباره دیدم که البته دفعه بعد از لغت "عیال" استفاده شده بود!!! باز جا شکرش باقیه که ننوشته بود منزل.
اتهام وارد خیلی عجیب بود، "اقدام علیه امنیت ملی، از طریق برگزاری تجمع غیر قانونی به منظور نهادینه کردن گفتمان مغایر با نظام مقدس جمهوری اسلامی به عناصر غیر خودی". ما که داشتیم شاخ در می آوردیم که آخه یعنی چی این حرفها، فقط زیرش نوشتم اتهام وارد شده و قبول نداریم و ... .
برامون قرار کفالت 50 میلیون تومنی صادر کردن و صبر کردن تا به قول خودشون حاجی برسه.حاجی در واقع همون قاضی متین راسخ بود. وقتی قاضی رسید یکی یکی صدامون کرد. از من فقط اسمم و شغلم رو پرسید.
به داخل زندان انتقالمون دادن، و بالاخره اجازه دادن با بیرون تماس بگیریم. از داخل زندان اوین و با موبایلهای خودمون!!! داخل اوین دوباره انگشت نگاری و ... .
ادامه دارد....
پی نوشت یک : مقاومت نمادین چند فعال جتماعی.
2 نظر:
عجب ماجرایی پسر...
عجب ماجرایی پسر
ارسال یک نظر