۴/۰۳/۱۳۸۸

آینده ی جنبش های اجتماعی


برنامه ای داشتم مبنی بر اینکه بعد از انتخابات یه مطلب کوتاه درباره ی انتخابات و چیزهایی که این مدت دیدم بنویسم و تحلیل خودم رو از چیزهایی که دیدم و حرفهایی که شنیدم تو بلاگم بنویسم. بنویسم در مورد اینکه اون وقت(قبل از انتخابات) از چی می ترسیدیم. به نظر خودم مطلب جالبی می شد ولی الان اصلن دستم به نوشتن نمیره.
این روزها همش دارم عکسها قدیمی رو نگاه می کنم و حسرت گذشته و گاهی هم آینده رو می خورم. درست مثل این عکس که این گوشه گذاشتمش. پاتوق روزهای گذشته ی خوب من در پارک شفق و جایی که اسمش رو حیاط تنهایی گذاشته بودم. بگذریم، برای درد و دل وقت به نظرم حالا حالا ها هست.
داشتم به آینده فکر می کردم، آینده ای که خیلی هم بهش خوش بین نیستم. بین همه تحلیلهایی که در مورد آینده سیاسی کشور و سرنوشت خاتمی، هاشمی، خامنه ای، کروبی، موسوی و خیلی های دیگه میاد، من به آینده جامعه دارم فکر می کنم و جنبش های اجتماعی ایران. به ویژه جنبشی به نام کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز.

شاید به جرات بتونم بگم کمپین جز معدود جنبش های اجتماعی باشه که در بدنه جامعه حرکت میکنه، و دلیلش هم اینه که اصولن از بدنه جامعه ساخته شده. الان که همه ی تیرها بدنه ی جامعه رو هدف گرفتن، فکر می کنم ممکنه سر خوردگی بزرگی بعد از فروکش کردن این سر و صدا ها جامعه جوان ما رو فرا بگیره(همونطور که تا همین الان هم گرفته)، واقعن چه به سر کمپین میاد؟

یکی از بزرگترین پرسشهایی که ما در زمان جمع آوری امضا با اون روبه رو می شدیم این بود که "مگه فایده ای هم داره؟" و ما هم می گفتیم: بله، معلومه که داره؛ و بعد هم نمونه هایی از قوانین که بخشیش تغییر کرده یا از دستور کار مجلس خارج شده رو براشون می گفتیم و معمولن هم اونها قانع می شدند.

ولی الان، برام این سوال پیش میاد که آیا اصلن دیگه کسی به حرف ما گوش میده؟ اگر گوش داد و گفت : ای آقا دیدی با رای ما چه کردن، این دیگه وضعش معلومه.
اونوقت چه باید کرد؟ و چه باید گفت؟