tag:blogger.com,1999:blog-47140340997311430072024-03-13T02:26:51.075+03:30ورق پاره های زندانمن از آن روز که در بند توام آزادم، ای آزادیامیر رشیدیhttp://www.blogger.com/profile/02227690225426407107noreply@blogger.comBlogger7125tag:blogger.com,1999:blog-4714034099731143007.post-61967444125182231732009-11-07T10:08:00.007+03:302009-11-07T11:47:03.644+03:30مهمانی ادواری ها در اوین<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SvUVm9bv7bI/AAAAAAAAAX4/JXksaQFEgKA/s1600-h/Advar.PNG" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" height="185" src="http://2.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SvUVm9bv7bI/AAAAAAAAAX4/JXksaQFEgKA/s200/Advar.PNG" width="200" /></a><br />
</div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma;">قرار بود دیشب با بچه ها دور هم جمع بشیم و خرید خونه جدید یکی از دوستانمون رو بهش تبریک بگیم. ولی دیدی چی شد؟</span><br />
<span style="font-family: Tahoma;">مهمونیمون رو منتقل کردن اوین، اون هم بند 209. حالا دیگه اونجا یواش یواش داره میشه خونه جدید همه ما، بچه ها خونه جدید مبارک. به عبدالله سلام برسونید.</span><br />
</div><div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma, Helvetica, sans-serif;">میدونم الان محمد داره براتون باز یا شعر میخونه یا اونقدر می خندوندتون که همه چیز یادتون میره.</span><br />
<span style="font-family: Tahoma;">حسن چند روز پیش خیلی خوشحال بود، می گفت بالاخره یه کاری کردیم که دکتر و عبدالله با بیرون تماس گرفتن، حسن جان حالا ما باید برای تو یه کاری بکنیم.</span><br />
<span style="font-family: Tahoma;">بچه ها مهمونی رو کنسل کردیم تا شما هم بیاید، امیدورام به زودی مهمونی خونه جدید تبدیل بشه به مهمونی آزادی همه شما، تا اون روز روزی هزار بار کلمه آزادی رو با خودم میگم.</span><br />
</div><hr style="text-align: justify;" /><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma, Helvetica, sans-serif;">پی نوشت 1: دیگه با چه زبونی باید گفت که بابا </span><span style="font-weight: bold;"><span style="font-family: Tahoma, Helvetica, sans-serif;">علی ملیحی</span></span><span style="font-family: Tahoma, Helvetica, sans-serif;"> بازداشت نشده، چرا این همه سایت اسمش رو جز بازداشتی ها زدن؟ اعتماد هم نوشته بود. علی بازداشت نیست سر جدتون اسمش رو بردارید.</span><br />
</div></div></div>امیر رشیدیhttp://www.blogger.com/profile/02227690225426407107noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-4714034099731143007.post-87505217998182970312009-03-04T11:36:00.026+03:302009-03-04T13:21:31.608+03:30روزهای جهنمی<div align="justify"><a href="http://4.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/Sa5MSq4dDfI/AAAAAAAAAVY/r0oNRERG-yM/s1600-h/hidden.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5309264894348824050" style="FLOAT: right; MARGIN: 0px 0px 10px 10px; WIDTH: 216px; CURSOR: hand; HEIGHT: 242px" alt="" src="http://4.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/Sa5MSq4dDfI/AAAAAAAAAVY/r0oNRERG-yM/s320/hidden.jpg" border="0" /></a><span style="font-family:Tahoma;">این چند روزی که بلاگ آپ نشد مونده بودم، مونده بودم که چی بنویسم. از کجا و چی و کی بگم. <br/></span>
</div><div align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">از </span><a href="http://www.campaignforequality.info/spip.php?article3725"><span style="font-family:Tahoma;">عالیه</span></a><span style="font-family:Tahoma;"> بگم یا از </span><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,12,00017872"><span style="font-family:Tahoma;">بچه های پلی تکنیک</span></a><span style="font-family:Tahoma;">؟ </span><span style="font-family:Tahoma;">از </span><a href="http://www.tahkimwomen.org/spip.php?breve477"><span style="font-family:Tahoma;">بچه های زنجان</span></a><span style="font-family:Tahoma;"> یا از</span><a href="http://sari4equality.blogfa.com/"><span style="font-family:Tahoma;"> سفرم به ساری و دیدار با بچه های ساری</span></a><span style="font-family:Tahoma;">؟ </span><span style="font-family:Tahoma;">از </span><a href="http://kaaveh.net/"><span style="font-family:Tahoma;">کاوه</span></a><span style="font-family:Tahoma;"> بنویسم یا از </span><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,12,00018186"><span style="font-family:Tahoma;">سه دانشجوی گم شده امیر کبیر</span></a><span style="font-family:Tahoma;">؟ </span><a href="http://www.radiofarda.com/Content/F8_MAJLES_immolation/1493444.html"><span style="font-family:Tahoma;">از خودکشی یه معتاد یا خودسوزی یک انسان</span></a><span style="font-family:Tahoma;">؟ </span><span style="font-family:Tahoma;">یا اینکه همه ی اینها رو بی خیال بشم و از 8 مارس بگم، میتونم باز هم بی خیالی طی کنم و از عید بگم. نمیدونم دیگه واقعن کجا رو باید گرفت و از کی باید گفت.</span></div><div align="justify"><br/></div><div align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">از ساری که برگشتم دوست داشتم بنویسم "<strong>کارگروه امضا دوباره متولد شد؛ این بار در ساری</strong>"، دوست داشتم بگم تو ساری چی دیدم. دوست داشتم از تجربه امضا جمع کردن تو ساری به همراه تعدادی از بچه های کمین ساری بگم. اومدم بنویسم که خبر پلی تکنیک رو خوندم. شوکه شدم. مگه میشه؟ یعنی یه 18 تیر دیگه؟ تا همین دیروز کاملن شوکه بودم. باورم نمی شد که چنین برخوردی درست دم انتخابات با دانشجوها بشه. دیگه باور کردم، باور کردم که از نظر عدده ای جنبش های اجتماعی باید ضعیف بشن، که اگر بشن با بودن خاتمی هم تغییر خاصی رخ نمیده. ولی این افراد نمیدونن که کار از کار گذشته، جنبشهای مردمی ایران با این قبیل کاها خاموش نمیشن. مگر <a href="http://www.campaignforequality.info/IMG/pdf/jadvale_dastgiriha.V1.pdf">کمپین یک میلیون امضا با این همه حکم</a> ساکت شد که جنبشهای قدیمی تر ساکت بشن؟( البته بین خودمون بمونه ها، این کمپینیها کارشون درسته ;) ).</span></div><div align="justify"><br/></div><div align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">اما از این حرفها که بگذریم، </span><span style="font-family:Tahoma;">8 مارس نزدیکه و کلی کار می تونیم انجام بدیم، پس پیش به سوی 8 مارس.</span></div>امیر رشیدیhttp://www.blogger.com/profile/02227690225426407107noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-4714034099731143007.post-7172822518685883202008-12-11T14:24:00.028+03:302008-12-14T08:12:08.179+03:30کمپین در دانشکده فنی<a href="http://1.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SUD5MmnwrQI/AAAAAAAAAOM/_3yyhK4nn8o/s1600-h/01.PNG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5278492758199282946" style="FLOAT: right; MARGIN: 0px 0px 10px 10px; WIDTH: 241px; CURSOR: hand; HEIGHT: 320px" alt="تصویر صفحه اول PowerPoint من" src="http://1.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SUD5MmnwrQI/AAAAAAAAAOM/_3yyhK4nn8o/s320/01.PNG" border="0" /></a><span style="font-family:Tahoma;">هفته پیش(14 آذر 1387) نوبت من بود که کلاس رو 20 دقیقه در دست بگیرم و در مورد موضوعی که انتخاب کرده بودم صحبت کنم.</span>
<div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">وقتی فایل PowerPoint خودم رو باز کردم، لبخندی معنی دار روی لبهای بچه ها نقش بست. لبخندی که بیشتر تعجب رو می رسوند، تعجب از موضوع انتخابی من و تعجب بیشتر از اینکه یک پسر در مورد زنان صحبت می کنه.</span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;"></span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;"></span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;"></span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">بعد از اینکه روز دانشجو رو به بچه ها تبریک گفتم شروع کردم در مورد این موضوع حرف زدم که چرا من"تاثیر قوانین در زندگی زنان" رو موضوع کنفرانس خودم انتخاب کردم.</span></div><span style="font-family:Tahoma;"><div dir="rtl" align="justify">
راستش ماهیت این کلاس خواب هست(شیوه ی ارائه مطالب فنی)، چون برای مدت زیادی یه نفر داره صحبت می کنه و معمولن بچه ها خیلی علاقه ای به موضوع های مطرح شده ندارن، بیشتر بچه ها سر کلاس می خوابن، استاد هم که قربونش برم یه لحضه SMS رو رها نمی کنه.</div><div dir="rtl" align="justify"></div><div dir="rtl" align="justify"></div><div dir="rtl" align="justify">برام جالب بود که تو همچین کلاسی به موضوع من که رسید، کسی خواب نبود! همه مشتاقانه داشتن بحث من رو گوش می دادن و هر از گاهی دستی بلند می شد و سوالی می پرسید و من هم پاسخ می دادم. وقتی به تعدد زوجات رسیدم پسری که خیلی مرد به نظر می رسید(بهتر بگم مرد سالار) دستش رو بلند کرد و گفت :</div><div dir="rtl" align="justify">- خداوند تو سوره نسا به مرد اجازه داده بیشتر از یه همسر داشته باشه.</div><div dir="rtl" align="justify">بین حرفش پریدم و گفتم آیا ادامه آیه رو خوندی؟ و گفت :</div><div dir="rtl" align="justify">- بله، گفته اگر بتوانید عدالت را برقرار کنی و هرگز نخواهی توانست.</div><div dir="rtl" align="justify">به نظر من خودش جواب خودش رو داده بود، ولی ادامه داد:</div><div dir="rtl" align="justify">- تحقیقات علمی و آیات سوره نسا مشخص کرده که مرد باید بیشتر از یک همسر داشته باشه.</div><div dir="rtl" align="justify">با زبون بی زبونی موضوع 3x (جهت جلوگیری از فیلتر اینطوری نوشتم) رو مطرح می کرد، ازش پرسیدم، این تحقیقات علمی چیست؟ کدام پژوهش علمی چنین چیزی را ثابت کرده و پاسخ داد :</div><div dir="rtl" align="justify">- شما محقق هستی و شما باید تحقیق کنید.</div><div dir="rtl" align="justify">گفتم دوست من، من در مورد مطالبی که میگم مدعی هستم و نه غیر از اون، اگر ادعایی داری ثابتش کن.</div><div dir="rtl" align="justify">بحث داشت بالا می گرفت که استاد دخالت کرد و ازم خواست سر جام بشینم. از استاد علت این موضوع رو پرسیدم و گفت بشین تا بگم. استاد با این عنوان شروع کرد که این کلاس، کلاس فنی است و باید موضوع های انتخاب شده فنی باشه و شما حق نداری در مورد یک موضوع غیر فنی صحبت کنی. بین حرف استاد پریدم و گفتم:</div><div dir="rtl" align="justify">- استاد من این موضوع رو 4 هفته پیش اعلام کردم و شما هم اون رو روی برد گروه اعلام کردید، چطور العان دارید بحث فنی رو مطرح می کنید. از اینها گذشته اگر بحث مذهبی نمیشد آیا باز هم جلوی من رو می گرفتید؟
استاد در جواب من گفت:</div><div dir="rtl" align="justify">- من تصور می کردم این موضوع ربطی به کامپیوتر داره.</div><div dir="rtl" align="justify">من که کاملن متوجه بحث استاد شده بودم و فهمیده بودم داره فرافکنی می کنه گفتم:</div><div dir="rtl" align="justify">- آخه استاد شما خودتون کلاهتون رو قاضی کنید، بحث قانون و زنان چه ربطی به کامپیوتر داره؟!!!!!!!!</div><div dir="rtl" align="justify">استاد ادامه داد که:</div><div dir="rtl" align="justify">- ببینیند بچه های من مطرح کردن بعضی مسائل صحیح نیست.</div><div dir="rtl" align="justify">دوباره بین کلام استاد پریدم که :</div><div dir="rtl" align="justify">- آخه استاد تا کی باید ترسید از حرف زدن؟ استاد 30 سال ترس کافی نیست؟</div><div dir="rtl" align="justify">جواب داد:</div><div dir="rtl" align="justify">- نه آقای رشیدی موضوع ترس نیست. شما دارید در مورد مسائلی صحبت می کنید که صحیح نیست در حضور خانمها مطرح بشه و خانمها خجالت می کشن.</div><div dir="rtl" align="justify">متوجه شدم اشاره استاد به بحث تمکین بود که من مطرح کردم (آخه یکم مفصل توضیح داده بودمش چون هیچ کس نمیدونست چنین قانونی وجود داره) در پاسخ گفتم:</div><div dir="rtl" align="justify">- استاد اون کسی که این قوانین رو گذاشته باید خجالت بکشه نه منی که مخالف اونها هستم. استاد تو کردستان پدری سر دخترش رو میبره و از پنجره به بیرون پرت میکنه در حالی که دختر هنوز باکره بوده. حرف از بکارت و جاهلیت و قانون، زشت هست و خجالت آور؟ چطور قانون گذار خجالت نکشیده؟</div><div dir="rtl" align="justify"></div><div dir="rtl" align="justify"></div><div dir="rtl" align="justify">خلاصه بعداز حدود 20 دقیقه دوباره به من اجازه داده شد تا بحثم رو ادامه بدم. وقتی کنفرانسم تموم شد سر جام نشستم. وقت کلاس تقریبن تموم شده بود. بچه ها یکی یکی به سمت من می اومدن. یکیشون بهم گفت: ول کن این ابله ها رو اینها نمیفهمن تو چی میگی.</div><div dir="rtl" align="justify">یکی دیگه طوری که استاد و دیگران بشنون گفت: آقا من سوال دارم، چرا همه پیغمبر های خدا مرد بودن؟!</div><div dir="rtl" align="justify">خلاصه هر کسی حرفی میزد. تقریبن میتونم بگم اکثر کلاس بجز اون پسره که خیلی مرد بود با من موافق بودن.از فرصت دست داده نهایت استفاده رو کردم و دفترچه های کمپین رو بین اونها پخش کردم و تشویقشون کردم که اون رو بخونن ولی متاسفانه چون فضای کلاس کمی خراب شده بود نتونستم امضا بگریم. در این بین عکس العمل های دختر ها خیلی جالب بود. هیچ کدومشون سمت من نمی اومدن ولی همه من رو با دست نشون بچه هایی که توی کلاس نبودم می دادن و از بحثی که در کلاس کرده بودم صحبت می کردن، در واقع بحث از کلاس خارج شده و به سطح کل دانشگاه سرایت کرد. نفهمیدم دخترها چرا چیزی نگفتن و فقط بین خودشون حرف میزدن!</div><div dir="rtl" align="justify">
کلاس رو که چه عرض کنم دانشگاه رو ریختم به هم، چه حالی داد.</div><div dir="rtl" align="justify"></div><hr />
<div dir="rtl" align="justify">پی نوشت 1: دیروز(جمعه 22 آذر 1387) رفتیم کوه و 145 تا امضا جمع کردیم، چه حالی داد جاتون خالی بود.</div><div dir="rtl" align="justify">پی نوشت 2: <a href="http://www.campaign4equality.info/spip.php?article3304">خانم ستوده جایزت مبارک</a>.</div><div dir="rtl" align="justify">پی نوشت 3: <a href="http://www.campaign4equality.info/spip.php?article3301">آقای سلطانی جایزه شما هم مبارک</a>.</div><div dir="rtl" align="justify">پی نوشت 4:<a href="http://www.basunews.com/">هیئت نظارت دانشگاه آزاد کرج مجوز مناظره میان زیدآبادی و تاجزاده را لغو کرد</a>.</div><div dir="rtl" align="justify">پی نوشت 5: <a href="http://www.campaign4equality.info/spip.php?article3317">لینک این مطلب در سایت تغییر برای برابری</a>.</div></span>امیر رشیدیhttp://www.blogger.com/profile/02227690225426407107noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-4714034099731143007.post-73456335069525402192008-12-07T16:07:00.007+03:302008-12-08T14:12:59.317+03:30تجمع امروز در دانشگاه تهران به مناسبت 16 آذر - روز دانشجو<a href="http://4.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/STvD_ujgyVI/AAAAAAAAANo/HDSwv3RoTMU/s1600-h/01.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5277026887990823250" style="FLOAT: right; MARGIN: 0px 0px 10px 10px; WIDTH: 285px; CURSOR: hand; HEIGHT: 206px" alt="تصویر تجمع امروز دانشگاه تهران در حالی بچه ها در حال حرکت به سمت سر در دانشگاه هستن" src="http://4.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/STvD_ujgyVI/AAAAAAAAANo/HDSwv3RoTMU/s400/01.JPG" border="0" /></a><span style="font-family:Tahoma;">در حالی که آیت الله خامنه ای سخنرانی خودش رو لغو کرد و با توجه به فضای امنیتی چند هفته گذشته و اتفاقهای همدان تصور می کردم امروز با برخورد شدید نیروهای امنیتی روبه رو بشیم.با هزار مکافات مرخصی رد کردم خودم رو به جلوی در 16 آذر رسوندم. دیر شده بود، بچه ها در رو شکونده بودن و رفته بودن تو. بعد از طوافی دور دانشگاه با هماکاری چند تا از بچه ها امیر کبیر تونستم کارتی جور کنم و وارد دانشگاه بشم.دوستام رو پیدا کردم و کنار اونها روی پله های دانشگده فنی دانشگاه نشستم و پلاکاردی رو در دست گرفتم. سخنرانی ها عالی بود. اعتراض به بومی گزینی جنسی و اقتصاد خراب و همچنین حمایت از بچه های کرد.</span>
<p dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">تعداد بچه ها خیلی زیاد بود. این عکس رو زمانی که داشتن به سمت سر در دانشگاه میرفتن گرفتم. پلیس دو یا سه تا اتوبوس BRT رو خالی کرد تا جلوی دید مردم رو بگیر و مردم نتونن بچه ها رو ببینن. از خود میدون انقلاب تا فردوسی پر بود از لباس شخصی و مامور یگان ویژه تا ساعت 2:30 که اونجا بودم 9 تا گشت ارشاد رو دیدم که به جمع یگان ویژه ها اضافه شد. مجبور بودم برگردم و متاسفانه باقی مراسم رو از دست دادم.</span></p><p dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">امیدوارم برای کسی گرفتاری پیش نیاد.</span></p><p dir="rtl" align="justify"></p>امیر رشیدیhttp://www.blogger.com/profile/02227690225426407107noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-4714034099731143007.post-67890021282549567452008-12-01T08:35:00.029+03:302008-12-01T13:49:33.136+03:3016 آذر، سال روز چه رخدادی است؟<div dir="rtl" align="justify"><a target="_blank" href="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%A7_%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5274686583952265698" style="FLOAT: right; MARGIN: 0px 0px 10px 10px; WIDTH: 181px; CURSOR: hand; HEIGHT: 211px" alt="مانا نیستانی" src="http://4.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/STNzgGn-UeI/AAAAAAAAANE/YS9KpT3oh7M/s400/%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%A7+%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg" border="0" /></a><span style="font-family:Tahoma;"> پنجاه و دو سال پيش، در جريان درگيری پليس با دانشجويان معترض به سفر ريچارد نيکسون، معاون رييس جمهوری وقت آمريکا، به ايران سه تن از دانشجويان معترض در مقابل دانشکده فنی دانشگاه تهران کشته شدند.این اتفاق دقیقن چند ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد صورت گرفت.<br/>از آن سال تا امروز این روز تبدیل شده به روز مبارزه با مستبدین و دیکتاتورها در ایران. امسال فکر می کنم دومین سالی هست که دانشجویان دانشگاه آزاد هم به بچه های سراسری خواهند پیوست و اعلام می کنند که آنها نیز آماده مبارزه با استبداد و استعمارند.<br/><br/><br/>دفتر تحکیم به این مناسبت اطلاعیه ای منتشر کرده که اون رو می تونید تو سایت <a target="_blank" href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014346">خبرنامه امیر کبیر</a> بخونید. اما مراسم امسال برابر شده با بازداشت چهار دانشجوی علامه، دانشجویانی که حق خود را می خواستند و نه بیش، حقی که هر انسانی در هر کجای دنیا دارد، حق تحصیل. گرچه هر سال به ان زمان که می رسیدیم دستگیریها، ایجاد فضای رعب و وحشت، تهمت و ... از سوی حاکمیت شدت می گرفت ولی امسال فکر می کنم بیش از گذشته شدت گرفته است. چند هفته ای هست که مدام تو شهر انواع مانورهای نظامی رو راه اندختن. از نظم عمومی گرفته تا مانور بسیج با سلاح های سنگین.
<br/>در این میانه البته اتفاقات خنده داری هم رخ میده، مثلن دیروز تو میدون ونک به مناسبت طرح نظم عمومی گاوی کشته شد که خود این کار باعث شد ترافیک سنگین بشه و نظم عمومی به بی نظمی عمومی تبدیل بشه. وقتی ناظم خود بی نظم باشه تکلیف روشنه.
<br/><br/><hr/>
پی نوشت 1: <a target="_blank" title="پیوند همیشگی به تعیین تیم حرفه ای! از طرف دولت برای برگزاری مراسم روز دانشجو" href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014348" rel="bookmark">تعیین تیم حرفه ای! از طرف دولت برای برگزاری مراسم روز دانشجو</a>.<br/>
پی نوشت 2: <a target="_blank" href="http://www.azadna.com/spip.php?article485">وزیر علوم: ضد انقلاب به دنبال هدایت و مصادره مراسم روز دانشجوست</a>.<br/>
پی نوشت 3:<a target="_blank" href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014356/">افزایش تعداد مسموم شدگان در دانشگاه شیراز به ۲۳۳ نفر و ادامه تجمع دانشجویان</a><br/>
پی نوشت 4: <a target="_blank" href="http://www.changeforequality.info/">تغییر برای برابری</a> <a target="_blank" href="http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,3826590,00.html">برنده شد</a>.<br/>
پی نوشت 5:<a target="_blank" href="http://stillnessradio.blogspot.com/"> مازی خبر داد که رادیو خاموشی هم راه افتاده.</a><br/>
</div></span>امیر رشیدیhttp://www.blogger.com/profile/02227690225426407107noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-4714034099731143007.post-76317889978161456792008-11-26T08:19:00.006+03:302008-11-27T13:40:51.152+03:30فاطمه پرید<div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;"><a href="http://pouyashome.com/toweb/index.php?q=aHR0cDovL3ZhcmVzaC5ibG9nZmEuY29tL3Bvc3QtNzE3LmFzcHg%3D"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5272830590207439426" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 374px; CURSOR: hand; HEIGHT: 500px; TEXT-ALIGN: center" alt="تصویر از http://ehsand.cgsociety.org/gallery" src="http://3.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SSzbfDIgskI/AAAAAAAAAKk/cOd8lnhrSAQ/s320/e4a5.jpg" border="0" /><strong>کلامی نیست برای بیان آنچه در دل دارم.</strong></a><br/>
نتوانستیم برای فاطمه کاری بکنیم، تا دیر نشده برای کمانگر و دانشجویان علامه کاری بکنیم.<br/>
امیدوارم هرچه زود تر آنها را آزاد ببینم.</div></span>امیر رشیدیhttp://www.blogger.com/profile/02227690225426407107noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-4714034099731143007.post-49430853199538387192008-11-04T09:34:00.021+03:302008-11-08T15:27:44.381+03:30دوربین های مدار بسته<a href="http://4.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SQ_r4t-Q97I/AAAAAAAAAGM/HgyYC5PwE9o/s1600-h/Cam02.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5264685849065355186" style="FLOAT: left; MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 118px; HEIGHT: 126px" alt="" src="http://4.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SQ_r4t-Q97I/AAAAAAAAAGM/HgyYC5PwE9o/s320/Cam02.jpg" border="0" /></a> <div dir="rtl" align="justify"><a href="http://3.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SQ_rwTYAUWI/AAAAAAAAAGE/8QhPGYQwZVI/s1600-h/Cam01.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5264685704486605154" style="FLOAT: right; MARGIN: 0px 0px 10px 10px; WIDTH: 118px; HEIGHT: 126px" alt="" src="http://3.bp.blogspot.com/_ecgqPy7_DcA/SQ_rwTYAUWI/AAAAAAAAAGE/8QhPGYQwZVI/s320/Cam01.jpg" border="0" /></a><span style="font-family:Tahoma;">یادم میاد یه زمانی تلویزیون ایران پر بود از نقدهایی که به فیلم </span><a href="http://www.impawards.com/1998/enemy_of_the_state.html"><span style="font-family:Tahoma;">دشمن ملت</span></a><span style="font-family:Tahoma;"> می کردن که آی این امریکایی ها به ملت خودشون هم اطمینان ندارن و حقوق شهروندی رو زیر پا میزارن و ... . </span><span style="font-family:Tahoma;">وقتی هم بعد از 11 سپتامبر خبر کنترل خیابونها و معابر و جاهای دیگه با دوربین های مدار بسته شنیده شد باز همین حرفها به گوش می رسید که اینها ال هستن و بل.
</span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">تو تابستون که دانشگاه تعطیل بود داشتم با سند افتخار آقای سردار قالیباف، یعنی همون BRT خودمون از آزادی به سمت خونه می رفتم که چشمم به دوربینهای مدار بسته تو اوتوبوس خورد. راستش بیشتر از اینکه به هدف نصاب فکر کنم به این فکر کردم که تصاویر این دوبینها در کجا و توسط چه کسی مشاهده می شه؟</span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">ترم شروع شد و برای ثبت نام رفتم دانشگاه، اونجا هم متوجه یه پیشرفت بزرگ شدم. قدیم فقط یه دوربین جنگی دست حراست دانشگاه بود تا با اون بتونه تا کیلومترها دورتر تو دانشگاه رو ببین و اگر دانشجویی سیگاری روشن کردن اون رو یه ترم محروم کنه(البته این دلیلی بود که مامور حراست می گفت، به نظر من که فقط یه تفنگ اسنایپر کم داشت). اما پیشرفت چی بود؟</span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">توی راه رو ها و کلاس ها و کارگاه ها و خلاصه هر جایی که می شه چند تا دانشجو کنار هم باشن از دوربین مدار بسته(عکس سمت چپ، این دو یکم فرق فنی داره و امنیتی) استفاده شده بود. مسوولین دانشگاه ما در مصاحبه با خبر نگار </span><a href="http://www.sarmayeh.net/ShowNews.php?21483"><span style="font-family:Tahoma;">روزنامه سرمایه</span></a><span style="font-family:Tahoma;"> حرفهای جالبی زده که خوندنش خالی از لطف نیست. البته قبلن این عزیزان در مصاحبه با خبرنگار </span><a href="http://www.azadna.com/"><span style="font-family:Tahoma;">پايگاه خبري دانشجويان دانشگاه آزاد</span></a><span style="font-family:Tahoma;"> این موضوع رو تکذیب کرده بودند. ترم قبل ترش یه دزدی تو خوابگاه دختران داشتیم که دزدٍ داره راست راست تو دانشگاه راه میره، البته دزد شناسایی شد ولی ... . وقتی ساده ترین امنیت در خوابگاه ها نیست شما در پی امنیت در دانشگاه هستید یا امنیتی کردن دانشگاه؟</span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">و اما </span><span style="font-family:Tahoma;">هم اکنون</span><span style="font-family:Tahoma;">، هم اکنون صحبت از نصب دوربین در محل کارم هم هست.</span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;"></span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;"></span></div><div dir="rtl" align="justify"><span style="font-family:Tahoma;">در همین راستا، من پیشنهاد می کنم یه سری دوربین در خانه هم نصب کنیم تا آقایان شبها راحت تر بخوابند.</span></div>امیر رشیدیhttp://www.blogger.com/profile/02227690225426407107noreply@blogger.com0