۷/۱۲/۱۳۸۹

خانواده ی من

شاید معنای خانواده برای کسانی مثل من خیلی فرق داشته باشه با دیگران. کسانی مثل من که معلوم نیست کی دوباره فرصت در آغوش کشیدن مادر، پدر، خواهر، برادر یا دوستی رو دارن.

امثال من حتا نتونستن وقت خداحافظی یه دل سیر تو چشم اعضای خانوادشون نگاه کنن. خانواده برای کسانی مثل من که همه چیزشون خانوادشون هست این روزها یک آرزو شده، آرزویی که گاهی ترس از بهش نرسیدنش دنیا رو جلو چشماشون سیاه و تار میکنه.

گذشته از اینکه خانواده بزرگ زندانیان سیاسی، چه کمکی متونه به بچه های تو زندان و خانواده اونها بکنه، به من هم میتونه کمک کنه. زندگی امروز من کم از زندان نداره. من وقتی آزادم که در کشورم باشم، من هم زندانی هستم، فقط میله نداره زندانم.

اعضای خانواده جدیدم:
علی میلحی، برادر نازنینم هست.
علی جمالی، برادر بزرگ و مهربونم.
مهدی خدایی، دوست نازنینم.

راستی جمعیتمون داره میره بالا، امروز 101 نفر عضو شدن که در مجموع 300 نفر عضو داریم.