۸/۰۸/۱۳۹۷
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
۱۰/۲۰/۱۳۹۰
...
دوست نازنینی این شعر رو برام گفته، مرسی عزیز دلم و لطفن صبور باش.
شب ، سیاهی ... آزار می بینم
راوی شده ام این شب ها
روایت میکنم نبودنش را
و تو گوش می کنی
اشک می ریزم
نگاه می کنی
فریاد می زنم
سکوت می کنی
ساعت ها سکوت می کنی ...
- صبور باش دختر !
نگاه می کنم;
چه بی شباهت اند موهای پریشان و کلام آرامت
سکوت می کنم
می گویی ...
صبور می شوم
نگاه می کنم;
چه شباهتی دارند لبخند های تو و گرمای آفتاب زمستان
...
میدانی ! مهربانی
مهربانی ات تمام نمی شود مرد .
۱۰/۱۲/۱۳۹۰
تحریم فعال!
دیو اقتدارگرایی و مطلق طلبی حکومت ایران، که پیش از این و بی آنکه اعتقادی به جمهور مردم داشته باشد، در لباس جمهوریت رخ نهان کرده بود، در انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن چهره عیان نمود و هر چه دیوان همه دارند را یک جا به نمایش درآورد. تقلب٬ خیانت٬ قتل٬ جنایت و تجاوز را ضمیمه کودتای نظامی سرداران فربه از ثروت های نفتی نمود تا حجت را بر همگان تمام نماید که این دیوِ زنجیرپاره کردهی استبداد دینی به قفس برنمیگردد. پیداست که پس از انتخابات ۸۸ در این شهر پرآشوب٬ سمفونیِ اصلاح آواز بی محل تاریخ گذشتهای بود که هم خندهی مردمان تلخ کام ایران را برمی انگیخت و هم قهقههی تمسخرآمیز اصحاب استبداد را. هم از این رو بود که مردم و همراهان بزرگ سبزشان دست از اصلاحاتی که صرفا در حضور انتخاباتی خلاصه میشد کشیدند و به جای آن، مسیر ایستادگی و مقاومت در برابر استبداد را برگزیدند.
اینک اما در سردترین فصل حیات سیاسی معاصر ایران، دوباره سیرک انتخاباتی جدیدی به راه افتاده است. حکومت که مشروعیت خود را از دست رفته میبیند به دنبال آن است که به این فضای بستهی خفقانآور٬ به خیال خام خویش٬ گرمایی ببخشد تا برای اجرای نمایشنامه مضحک انتخابات، باز تعدادی تماشاچی و بازیگر فراهم نماید. اما کیست که نداند حکومت ایران، انتخابات را نه برای اعمال اراده مردم بلکه برای بزک کردن چهره واقعی استبدادیاش به نمایش می گذارد، و کیست که نداند دستاورد این سیرک انتخاباتی قرار است صندوق های از پیش پر شده ای باشند که آمارهای پیشاپیش تعیین شده و دروغین ۶۳ درصدی و یا شاید هم
98.2 درصدی را به نمایش نهند؛ و محصول این صندوق ها قرار است نمایندگان گلچین شده ای باشند که به فرمان بیتِ استبداد، قیام و قعود کنند و بر فسادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر چشم بپوشند. پر واضح است که قرار نیست با این انتخابات اتفاق خاصی بیفتد جز اینکه چند روزی دستگاههای تبلیغاتی حکوت با توسل به آمارهایی دروغ مدعی حضور "حماسی" مردم شوند تا سرمه بر چشمان فساد ساختاری حکومت بکشند بلکه کمی از آب رفته را به جوی خشک مشروعیت نظام برگردانند. روشن است که در این شرایط جریانهای اصیل سیاسی هرگز حاضر نمی شوند که بازیگر این نمایش مضحک انتخاباتی شوند و آبروی خود را هزینه گرم کردن تنور سرد این انتخابات نمایند.
انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن حجت را بر همه فعالین و گروههای سیاسی تمام نمود و نشان داد که ظرفیت اصلاح انتخاباتی نظام کاملا به اتمام رسیده و دیگر ذیل نام اصلاحات نمی توان به عرصه انتخابات بازگشت و از مردم مطالبهی همراهی نمود. مردمی که به دعوت اصلاح طلبان وارد عرصه انتخابات شدند، هزینه سنگینی برای رایشان پرداخت نمودند. نمی توان بر آن همه کشته دادنها و زندان رفتنها چشم پوشید و دوباره دست در دست کسانی گذاشت که خون فرزندان این سرزمین را ریختند و در مدت دو سالی که گذشت، هیچ اقدامی برای جبران ظلم و ستمی که بر مردم روا داشتند، نکردند٬ همانگونه که در قبال جنایتهای پیشین خویش نکردند.
ازسوی دیگر، با وجود محدودیتهایی همچون نظارت استصوابی، یکدستی و همدستی مجریان و ناظران انتخاباتی، فضای بستهی سیاسی کشور و عدم امکان فعالیت احزاب و روزنامه ها، امروز برگزاری و تحقق انتخاباتی آزاد و سالم و عاری از تقلب به هیچ عنوان ممکن نیست و بر فرض محال در صورت تحقق، با وجود انسداد سیاسی حاکم در ساختار سیاسی کشور، فربه شدن نهادهای انتصابی، و در مقابل، نحیف شدن نهادهای انتخابی نظام و قدرت گرفتن بی رویهی نهادهای نظامی و شکل گرفتن محفل های متعدد امنیتی و اقتصادی، عملا هیچ کاری از منتخبین مردم برنمی آید همانگونه که از دولت های هفتم و هشتم و مجلس ششم در شرایطی به مراتب بهتر برنیامد. پیداست که مسئولیت شرایط پیش آمده و پیامدهای مربوطه صرفا بر عهده حاکمیتی است که همواره در پی مهندسی انتخابات بوده و نه نیروهای دمکراسی خواهی که مطالبه اصلی شان مراجعه واقعی به صندوق های رای است اما امروز ناگزیر از تحریم انتخابات نمایشی حکومت شده اند.
لذا همانگونه که میر حسین موسوی درآخرین پیام و در آخرین فرصت از درون زندان محصورش نوشت امیدی به انتخابات و شرکت در آن نیست. و نیز، همانطور که در پیام اخیر مهدی کروبی و همچنین بیانیه ۳۹ زندانی سیاسی نیز منعکس شده است، انتخابات فرمایشی مجلس از هم اکنون محکوم به شکست است و آخرین تیر بر پیکرجمهوری اسلامی خواهد بود و از این پس، با تابوت جنازهای مواجه خواهیم بود که بر دستان اقتدارگرایان سنگینی می کند و روز به روز بر تعفن و فسادش افزوده خواهد شد. در این شرایط، گروههای سیاسی یا کاندیداهای منفردی که به هر نحوی با مشارکت در انتخابات زیر این تابوت را بگیرند چیزی جز بی آبرویی برای خود به ارمغان نخواهند آورد. اما نگرانی آن جاست که این افراد بخواهند از سرمایه و اعتبار جنبش سبز، برای رسیدن به مقاصد انتخاباتی خویش هزینه نمایند. ما شدیدا نسبت به این موضوع هشدار داده و از مجموعه های فعال در قالب جنبش آزادی خواهی مردم ایران می خواهیم که با مرزبندی صریح و بیان مواضعی آشکار، مانع از به حراج گذاشته شدن سرمایه های والای این جنبش شوند.
همچنین معتقدیم که تنها عدم شرکت در انتخابات کفایت نکرده و می بایست تحریم فعالانه آن به صورت جدی و توسط نیروهای فعال در جنبش سبز دنبال شود به نحوی که عمل تحریم از سطح بیانیه ها فراتر رفته و منجر به نمود عینی در سطح جامعه شود. بدیهی است که موثرترین استراتژی پیش روی نیروهای دموکراسی طلب، مشروعیت زدایی از نمایش انتخاباتی حاکمیتی است که تن به انتخاب و رای مردم نمی دهد. مشروعیت زدایی از حاکمیت و نمایش های انتخاباتی اش نیز، بدون توسل به ابزارهای مقاومت مدنی شدنی نیست. مهمترین عامل در انتخاب روش مناسب برای مقاومت مدنی در مقابل سناریوی انتخابات، به صحنه آوردن شهروندانی است که تن به نمایش انتخاباتی حاکمیت نداده اند. گروه های فعال جنبش سبز میتوانند با همفکری اعضای فعال، سعی در یافتن کنش هایی کم هزینه برای عینیت دادن به تجمعات مخالفان چنین انتصابات فرمایشیای داشته باشند. بروز بیرونی و عینیت دادن به چنین اعتراضاتی، الزاما منوط به راهپیمایی خیابانی نیست و می توان ایده های کاراتری همچون تجمع مخالفان در مکان هایی ویژه (مانند اماکن زیارتی و تفریحی) و یا راه های ابتکاری دیگری یافت تا مانع از آن شد که جمعیت وسیع تحریم کنندگان انتصابات حکومتی در آمارهای ساختگی حکومت گم شوند. دست یابی به کاراترین ایدهها، منوط به ایجاد فضایی است که در آن نیروهای فعال جنبش از موضع انفعالی تنها عدم شرکت در انتخابات فاصله بگیرند و به جای آن تحریم فعالانهی انتخابات نمایشی و فرمایشی را در پیش گرفته و از فرصتی که احتمالا با گشایش نسبی فضای سیاسی جامعه در ایام منتهی به انتخابات بوجود می آید برای بروز کنشهایی عملی و موثر بهرهی کافی و هوشمندانه ببرند.
1- در صورت تمایل به امضا نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود، آدرس لینک مربوطه را به آدرس ahmadsaidi8808@gmail.com ایمیل نمایید.
2- اسامی وبلاگ های امضا کننده بیانیه:
1- وبلاگ اسپینوزا http://spinooza.blogspot.com
2- وبلاگ افکار فردا http://myv3ewinsky.blogspot.com/
3- وبلاگ امید فردا http://omidfardadk.wordpress.com
4- وبلاگ آدام اولوشن http://evolution-adam.blogspot.com
5- وبلاگ آرام نامه http://araaamnameh.wordpress.com
6- وبلاگ آرمان سبز http://armaanesabz.blogspot.com
7- وبلاگ تهیرو http://tohirow.wordpress.com
8- وبلاگ جنبش سبز و زیبا http://sabzoziba.blogspot.com
9- وبلاگ جینگیلیمستان http://jigilimaston.blogspot.com
10- وبلاگ چه باید کرد؟ http://green-khoramdin.blogspot.com
11- وبلاگ خورشید سبز http://greensun88.blogspot.com
12- وبلاگ خیزش http://khizesh2009.blogspot.com
13- وبلاگ درویش http://darvishshirazi.persianblog.ir
14- وبلاگ رنگ سبز http://salamsabbz.blogdoon.com
15- وبلاگ ساغر http://saghhar.wordpress.com
16- وبلاگ سبزه زار http://sabzezaran.blogspot.com
17- وبلاگ سرنامه (ارژنگ هدایت) http://sarnameh.wordpress.com
18- وبلاگ سکولاریسم (ایمان خبازی) http://imankhabazi.wordpress.com
19- وبلاگ سی خرداد http://www.mehdimixer.blogspot.com
20- وبلاگ سیامک فرید http://belgiran.wordpress.com
21- وبلاگ علیرضا رضایی http://alirezarezaee1.blogspot.com
22- وبلاگ فصل آگاهی (احسان سلطانی) http://www.fasleagahi.info
23- وبلاگ کلاغ سیاه قصه های دور (ابراهیم مهتری) http://yuyop.blogfa.com
24- وبلاگ گاه نوشته های آکریم http://akarim8808.blogspot.com
25- وبلاگ گاه نوشته های آلفرد http://1freedomseeker.wordpress.com
26- وبلاگ گل گاوزبان http://golegavzaban.wordpress.com
27- وبلاگ محسن موسوی http://mohsenmousavi.blogspot.com
28- وبلاگ مخلوق http://www.makhlough.blogspot.com
29- وبلاگ مرثیههای خاک (آرش بهمنی) http://arashbahmani61.blogspot.com
30- وبلاگ مصائب آنا http://passionofanna.wordpress.com
31- وبلاگ ملودی http://melodi-not.blogspot.com
32- وبلاگ مهدی سحرخیز http://onlymehdi.saharkhiz.net
33- وبلاگ میرعلی سبزینه https://miralisabzineh3.wordpress.com
34- وبلاگ میزان قلم http://www.mizan2.ghalam.org
35- وبلاگ نسیم آزادی http://nasimeazadi.wordpress.com
36- وبلاگ نوشته های فرخ توازن http://www.tavazon.blogspot.com
37- وبلاگ نیا http://brabt.blogspot.com
38- وبلاگ همبستگی با زندانیان سیاسی http://www.hambastegi83.blogspot.com
39- وبلاگ وارش http://varesh-tika.blogspot.com
40- وبلاگ ورق پاره های زندان (امیر رشیدی) http://tornpapersofprison.blogspot.com
41- وبلاگ یادگاری http://illia-z.blogspot.com
42- وبلاگ 777 http://777vvvv.blogspot.com
43- وبلاگ بند 209 http://www.2ominbande209.blogfa.com/
44- وبلاگ آینه http://ayeneh50.blogspot.com
45- وبلاگ کابوک http://kabouk.wordpress.com
۱۰/۰۷/۱۳۹۰
الفرار!
وقتی سیگارت را
در قلب ماهی
که به پنجره تابیده است خاموش میکنی
یعنی دیوانه ای
نه یعنی تحقیر شده ای
و جهان
برای تو کوچک است
آن قدر کوچک که فیلی می تواند,
خیلی راحت
تمام دریاها را ...
به یک جرعه بالا بکشد
پس سعی کن
با همه چیز کنار بیایی
فرار نکن
زمین به شکل احمقانه ای گرد است
(رسول یونان)
در قلب ماهی
که به پنجره تابیده است خاموش میکنی
یعنی دیوانه ای
نه یعنی تحقیر شده ای
و جهان
برای تو کوچک است
آن قدر کوچک که فیلی می تواند,
خیلی راحت
تمام دریاها را ...
به یک جرعه بالا بکشد
پس سعی کن
با همه چیز کنار بیایی
فرار نکن
زمین به شکل احمقانه ای گرد است
(رسول یونان)
۷/۲۸/۱۳۹۰
بیماری واگیردار!
تلفن زنگ زد.
- سلام، چطوری عزیز دلم.
+ سلام، الهی فداتون بشم، خوبید؟
صداش گرفته بود، معلوم بود که بغض کرده بود.
بهش گفتم سرما خوردی؟
گفت ای همچین.
من هم بغض گلوم رو فشار میداد.
گفت انگار تو هم سرما خوردی.
گفتم خب واگیر داره دیگه.
بعد از همین چند کلمه، چون دوست نداشتم صدای ترکیدن بغضم رو بشنوند خیلی سریع مکالمه رو تمام کردم و ولو شدم روی تخت!
۵/۱۱/۱۳۹۰
زمانه، زمانهی ما ست
شد پنج سال که یه چیزی هست که از زمانهی ما مینویسه. مبارک باشه پنج سالگیت.
به چند دلیل فکر میکنم که زمانه دقیقن اسمش درست هست و راوی زمانه ما هست.
اول اینکه سرعت داره، یعنی فکر میکنم شاید بعد از رادیو فردا سریع تر از باقی رسانه ها خبر رو کار میکنند. یادم هست وقتی ایران بودم، از تظاهرات برای یکی دو تا از بچههاشون میگفتم و سریع خبرش کار میشد.
دوم اینکه در زمانه چیزی رو میشه پیدا کرد که جای دیگه نمیشه. وقتی به زیر مجموع جامعه در سایت زمانه نگاه میکنی میبینی موضوع هایی و جود دارند که باز تو هیچ رسانه ای به عنوان یک بخش مستقل نیست و شاید بتونم بگم جراتش نیست که باشه.
چند ماه پیش که هلند بودم و با خود آفای فرید حائری صحبت میکردم به ایشون هم گفتم که من شخصن نمیام به زمانه که خبر بخونم، میام که ببینم تو جامعه زمانهی خودمون چه خبر هست. میام شکسته شدن تابوهای زمانه رو شاهد باشم و ببینم که این زمانهی ما چطور داره به سمت بهتر شدن و انسانیتر شدن حرکت میکنه.
یه نقدی هم دارم البته که نمیدونم چقدر نقد باشه. زمانه محیط خیلی بازی داره. تقریبن هر کسی که واقعن بخواد میتونه برای زمانه مطلب بنویسه و مدیران زمانه هم به گرمی استقبال میکنند. این ویژگی خوبی هست ولی فکر میکنم باید یکم با دقت بیشتری برخورد بکنند. تو همون صحبت هایی که با آقای حائری داشتم هم این موضوع مطرح شد البته؛ میدونم ایشون طرح های بسیار خوبی برای پیشرفت زمانه دارند و براشون آروی موفقیت میکنم.
بدون شک زمانه سهم بزرگی در رشد جامعهی زمانهی ما داره.
پنج سالگیت مبارک و مرسی که روایتگر زمانهی ما هستی.
۵/۱۰/۱۳۹۰
شمع دل ما
سال 80 یا 81 بود.
من دانشجوی مهندسی نرم افزار تو دانشگاهی در بیرون شهر اصفهان بودم.
توی اون غربت چند نفری بودیم که هم دیگه رو پیدا کردیم، خیلی تصادفی. شش نفر بودیم و هر شش نفر دیپلممون رو از هنرستانی به نام همزه گرفته بودیم.
نقطه اشتراک ما همون هنرستان و معلمهای مشترک و گه گاه خاطراتی در محلهایی با افراد مشترکی بود، همین. خیلی از ما حتا یادمون هم نمی اومد که آیا هم رو تو هنرستان دیدیم یا نه.
یکی از همون روزها، حمید که دکتر صداش میکردیم اومد و گفت: بچه ها چند روزی هست دلم گرفته. بیایید امشب خونه ما، یه شمع روشن کنیم و تو تاریکی بشینیم دورش و گریه کنیم.
شمع روشن شد. دورش جمع شدیم و یواش یواش اشکها شروع به جاری شدن کرد. یادم نیست که کی از چی حرف میزد ولی یادم هست که اشک کشی بند نمیاومد.
تقریبن شمع ما آب شده بود و مومش تمام ظرف زیرش رو گرفته بود. یه دستی سمت شمع رفت و پشتش یکی سریع از کنار ما دور شد و بعد صدای انفجار!
موم بود که از سر و صورتمون پایین می اومد و همه دیوار های خونه رو گرفته بود.
یکی از بچه ها متوجه سنگین بودن فضا شده بود برای اینکه شوخی کرده باشه، یه سیگارت انداخته بود توی موم های آب شده شمع و بعد فرار کرده بود.
البته من اون شب تو اون خونه نبودم، اون شب هم تو خونه سعید هم نبودم.
نمیدونم تو زندگی امروز ما، شاید سعید همون دست باشه.
شاید هم ما اون دست بودیم برای سعید.
اشتراک در:
پستها (Atom)