۲/۱۹/۱۳۸۸

حال و هوای این روزهای ما و حال و هوای این روزها آنها

این روزی که دیگه یواش یواش داره تموم میشه روز هشتم از زندانی شدن دوستانم هست و آنچه که بعد از رفتن سیاهی شب می آید روز نهم از بازداشت آنهاست. من شک ندارم که زمانی هم فرا می رسه که شب سیاه کشور بره و سیاهیش به صورت سیاه دلان بمونه.
داشتم نگاهی به استاتوس های دوستانم تو جاهای مختلف(یاهو، گوگل و فیس بوک) می کردم. استاتوس ها خیلی جالب بود، چند بعضی هاش رو می نویسم؛ خودتون بفهمید تو دل و فکر این بچه ها چی هست.
کاوه : دلم تنگ است برای آن دوست که در بند است.
پویا : نقاشی های دلارا ... .
نگار : داشتم نگاهی توی قاب خیس این پنجره ها ... عکسی از جمعه ی غمگین می بینیم !! 6 روزه که از جمعه ی هفته ی قبل بدون هیچ دلیلی بازداشتید و ما این بیرون دلتنگ و ناراحت نبودنتون پیش خودمون هستیم و ناراحت از اینکه چرا قصه ی تلخ بازداشت ها تموم نمی شه !! ... اصلا چرا اتفاق های تلخ این روزها تمومی ندارن ... !!
سمانه : الان 6 روزه كه جلوه و كاوه و نيكزاد و طاها و امير و پوريا و ..... خداي من با چند انسان ديگه اوين هستند.
نازلی : فردا يك ربع قرن از عمرم مي گذره! دوست داشتم دوستان خوبم كه الان در زندانند هم بودند.
کیانا :
If you don't vote, you are voting to Ahmadi Nezhad. Let's start asking our friends if they will vote, let's encourage them to vote if they are careless about it. Let's pick the bad between bad and worse, let's have a role in Iran's future.on Thursday
شهاب : آدورنو: آنان که تمناهای همگان،صلح، موطن، و آزادی را فریاد می زنند، خود از آن محرومند.
نفیسه : برای پرونده 23 خرداد؛ از اخلال در نظم عمومی تبرئه و برای تمرد از دستور پلیس! به 500 هزار تومان جریمه نقدی محکوم شدم! کسی می دونه هر روز زندان چند تومنه؟:)
علی :
And finally, I am given an admission with scholarship. Hey Friends! Esp those who are at Evin prison! A big party is on the way! So Come Out SoOoOoOon!on
برای خودم هم که روز شمار بازداشت دوستانم هست، البته گاهی هم این رو می نویسم : 
این روزها همه به اوین می روند، شما چطور؟
اینها از زمان بازداشت بچه ها به این ور هست؛ بعضی هاش هم خیلی قدیمی تر. نمیدونم شما چه برداشتی کردین ولی برای من جالب این بود که این بود که این استاتوس ها انتخاباتی نیست. ما به فکر چی هستیم و آنها به فکر چی. این انتخابات هم بالاخره تموم میشه.

۲/۱۲/۱۳۸۸

انگار باز تنها ماندیم، ولی با هم ماندیم

تصویر برابری
به تعدادی از سایتها فعال زنان سری میزنم و هیچ تیتری و نامی از تو و دیگر دوستانم نمیبینم.
تیتر اول اکثر سایتهایی که میگن فعالیت برای حقوق زنان را دارند؛ یا مقاله است و یا بحث مطالبه محوری و شرکت در انتخابات. نمیدانم که آیا این به قول خودشان فعالین فکر می کنند که هنوز حاکمیت از مطالبات ما بی خبر است؟ به راستی کدام جنبشی همچون جنبش زنان در این سه سال گذشته مطالبات خود را واضح و بی پرده بیان کرده که اینان فکر می کنند که حاکمیت و یا کاندیداها از مطالبات زنان بی خبر اند.
باورم نمیشه که از تو و بچه ها در این سایتهای مطالبه محور هیچ نباشد! نام یک یکتان را در سایتها جستجو می کنم و به زحمت نام تو را در زیر بیانیه هایی که امضا کردی پیدا می کنم. جالب اینجاست که یکی از این سایتها نتیجه جستجو را اینگونه بیان کرد : "نتایج جستجو در (دیده بان زنان)" و چه بد روزی است آن روز که دیدبان زنان از تو هیچ نگوید. در سایتی دیگر فلش همگرایی جنبش را می بینم و تصویر تو، امیر و ... حتا کاوه و جلوه را نمی توانم پیدا کنم!!! کلوپ نسوان پر شده از مقاله های مردان درباره ی زنان و انتخابات؛ اینجا هم از تو و دوستان در بند تو هیچ نیست!
همین چند روز پیش بود که با تو و تعدادی دیگر از دوستان در برابر اوین به انتظار آزادی مریم نشستیم، چقدر آزارمان دادند. تا ساعت 11 بدون هیچ خبری ما را در انتظار کشتند؛ ولی ما ماندیم و نرفتیم. این تصویر تو است نیکزاد، که در زیر بارش شدید باران چشم در راه بازگشت مریم ایستاده ای. مهم نیست که برای آزادی تو چقدر آزارمان دهند، ما نیز همچون تو که به انتظار مریم بودی، به انتظار تو و دیگر دوستانمان خواهیم نشست. قول میدم مثل اون شب باز بچه ها رو بخندونم.
اما در مورد این دوستان مطالبه محور؛ نمیدانم واقعن چطور حاظر می شوند در بازی انتخابات وارد شوند و از تو نگویند. وارد بازی شوند اما بدون بازیگر. مگر نه اینکه یکی از مطالبات این است که زنان نیز حق رییس جمهور شدن داشته باشند؟ پس این عزیزان مطالبه محور که وارد این بازی سیاسی شدند چرا بدون بازیگراند؟ آیا دوباره عروسکی در دست عروسک گردانها خواهند شد؟
ولشون کن، اصلن کی به اینها اهمیت میده؟ ولی آخه کی به تو اهمیت میده؟ کی به امیر، طاها، پوریا، کاوه و جلوه اهمیت میده؟ 
انگار باز تنها ماندیم، ولی با هم ماندیم.

خانه ام زغال شد از بسکه آتش گرفته است

تصویر برابری
خانه ام آتش گرفته است ، آتشي جان سوز
هرطرف مي سوزد اين آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو ميدوم گريان
در لهيب آتش پر دود
وز ميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
مي كنم فرياد ، اي فرياد ،اي فرياد
خانه ام آتش گرفته است ،آتشي بي رحم
همچنان مي سوزد اين آتش
نقشهايي را كه من بستم به خون دل
برسرو چشم در ديوار
در شب رسواي بي ساحل
واي برمن سوزد وسوزد
غنچه هايي را كه پروردم به دشواري
در دهان گود گلدانها ، روزهاي سخت بيماري
از فراز بامهاشان شاد ، دشمنانم
موزيانه خنده هاي فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ، نازل
در پناه اين مشبك شب
من به هر سو مي دوم گريان
از اين بيداد
مي كنم فرياد ، اي فرياد ، اي فرياد
واي بر من ، همچنان ميسوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
وانچه دارد منظر وايوان
من به دستان پر از تاول
اين طرف را مي كنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخيزد ،‌به گردش دود
تا سحرگاهان كه می داند ، كه بود من شود نابود
خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده برجا مشت خاكستر
واي آيا هيچ سر برمي كنند از خواب
مهربان همسايگانم از پي امداد
سوزد اين آتش بي دادگر بنياد
مي كنم فرياد اي فرياد اي فرياد

۲/۱۱/۱۳۸۸

دلارا دارابی اعدام شد

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است

سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
ودر ین ایام زهرم در پیاله
زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است