۲/۰۹/۱۳۸۸
۲/۰۷/۱۳۸۸
سهم زنان در خبرگزاری ها
- خبرگزاری دانشجویان ایران : خیلی جالب بود، تو منوی کنار صفحه لینکی تحت عنوان زنان نبود، روی اجتماعی کلیک کردم و در زیر مجموعه اون زنان رو دیدم. روش کلیک کردم و صفحه ای خالی دیدم! شما هم می تونید این صفحه خالی رو ببینید، کافی اینجا کلیک کنید.
- خبرگزاری برنا : این یکی که اصولن بخش زنان نداره. خیال خودش رو راحت کرده، خوب آخه چرا لینک الکی بده مثل خبرگزاری دانشجویان، کلن صورت مسئله رو پاک کرده.
- خبرگزاری فارس : فارس لینکی تحت عنوان زنان و جوانان در زیر مجموعه اخبار اجتماعی داره که توش بیشتر خبرهای جوانان کار شده تا زنان و از بین اونها هم بیشتر مردان جوان.
- واحد مرکزی خبر : واحد مرکزی خبر هم کار برنا رو کرده، کلن صورت مسئله رو پاک کرده. دستشون درد نکنه.
- خبرگزاری جمهوری اسلامی : این یکی هم در زیر مجموعه اخبار اجتماعی لینکی تحت عنوان زنان و جوانان داره که مثل فارس توش عمل میکنه. خبرهایی مثل پارک دوبله، زمان شروع امتحانات دوره ابتدایی.
- خبرگزاری مهر : مهر هم خیال خودش رو از بابت زنها و البته جوانها راحت کرده و فقط یه بخش اجتماعی داره.
۲/۰۵/۱۳۸۸
مطالبه ما آزادی و برابری، نظر شما چیست آقای کاندیدا؟
ازدواج یا زن گرفتن؟
۲/۰۳/۱۳۸۸
قسمت سوم: از اوین تا قزل حصار و آزادی
۱/۲۵/۱۳۸۸
قسمت دوم : از کلانتری تا اوین
۱/۱۷/۱۳۸۸
از سید خندان تا قزل حصار
حدود یک ربع به دو بود که رسیدم به محل قرار(زیر پل سید خندان و ابتدای سهروردی). خدیج و چند نفر از مادران صلح رو دیدم. لحضه ای بعد آرش هم رسید. تا حدود ساعت دو تقریبن همه رسیده بودن جز نسیم. داشتیم گپ میزدیم که مردی با دوربین فیلمبرداری توجه همه ما رو به خودش جلب کرد. متوجه شدیم که تحت نظر هستیم برای همین دیگه صلاح نبود اونجا بمونیم؛ تقریبن همه هم رسیده بودن. سوار ماشین ها شدیم، داشتیم از پارک خارج می شدیم که یه ون پیچید جلومون و پشت اون یه موتور با دو سوار و یه پیکان بعدش. از ماشینها پیادمون کردن و تعدادی رو سوار ون کردن و تعدادی رو هم با ماشین های خودمون به کلانتری نیلوفر منتقل کردن. باورش خیلی سخت بود که برای یک عید دیدنی ساده ما رو بازداشت کردن. و هرگز فکر نمی کردیم برای عید دیدنی سر از اوین در خواهیم آورد.
تو کلانتری برخورد ها خیلی بد بود. از فحش و بد و بیرا و داد و بی داد تا برخورد فیزیکی با خانمها. بعد از بازجویی از ما پسرا انگشت نگاری کردن و بردنمون به بازداشتگاه کلانتری. من که فکر می کردم خانمها رو ول می کنن و ما پسرها رو نگه می دارن، اطلاعت لازم رو به خانمها دادم و با سه پسر دیگه رفتم به بازداشتگاه. در واقع به این دلیل رفتیم بازداشتگاه که وضعیتمون معلوم نیوبد. رییس کلانتری می گفت اینها رو من نگرفتم، پس به من مربوط نیستن و مامورینی که ما رو بازداشت کرده بودن هم نمی دونستن باید با ما چی کار کنن. خلاصه بعد از جنگ و جدلی ما رو(یعنی پسرها رو) فرستادن به بازداشتگاه کلانتری.
تو بازجویی سعی می کردن از ما سوالهایی بپرسن که در فرم بازجویی نبود. در هر حال بعد از مدتی که در بازداشگاه بودیم ما رو به طبقه بالا بردن. اونجا دوباره فیلم برداری شروع شد. به ما دستبند زدن، خواستن به خانمه هم بزنن که اونها مانع شدن و مامورین به اونها حمله کردن. بعد از درگیری که مسوولش ماموری نبودن اول خانمها رو به ون و بعد ما پسرها رو به یه پیکان بردن. نمیدونستیم کجه قرار بریم ولی تو راه از مسیری که می رفت فهمیدیم داریم میریم اوین! تو راه یه نکته خیلی با مزه هم رخ داد و اون این بود که ماموری که رانندگی می کرد راه اوین رو گم کرد و یه جورایی راهنماییش کردیم. اون کسی بود که می گفت: :گندتون رو من بردم اوین، شما هیچی نیستید". منظورش بهاره هدایت بود. هی بهاره تو شدی گنده ما، تبریک ولی تو چه ربطی به این ماجرا داشتی رو نمیدونم!
پی نوشت 1 : دیروز رفتیم ختم مادر محبوبه کرمی، خدا رحمتش کنه. نکته جالب این بود که دو تا لباس شخصی از پلاک ماشینها عکس گرفتن. انگار در آینده شرکت در مراسم ختم هم جرم خواهد شد.