۹/۲۱/۱۳۸۷

کمپین در دانشکده فنی

تصویر صفحه اول PowerPoint منهفته پیش(14 آذر 1387) نوبت من بود که کلاس رو 20 دقیقه در دست بگیرم و در مورد موضوعی که انتخاب کرده بودم صحبت کنم.
وقتی فایل PowerPoint خودم رو باز کردم، لبخندی معنی دار روی لبهای بچه ها نقش بست. لبخندی که بیشتر تعجب رو می رسوند، تعجب از موضوع انتخابی من و تعجب بیشتر از اینکه یک پسر در مورد زنان صحبت می کنه.
بعد از اینکه روز دانشجو رو به بچه ها تبریک گفتم شروع کردم در مورد این موضوع حرف زدم که چرا من"تاثیر قوانین در زندگی زنان" رو موضوع کنفرانس خودم انتخاب کردم.
راستش ماهیت این کلاس خواب هست(شیوه ی ارائه مطالب فنی)، چون برای مدت زیادی یه نفر داره صحبت می کنه و معمولن بچه ها خیلی علاقه ای به موضوع های مطرح شده ندارن، بیشتر بچه ها سر کلاس می خوابن، استاد هم که قربونش برم یه لحضه SMS رو رها نمی کنه.
برام جالب بود که تو همچین کلاسی به موضوع من که رسید، کسی خواب نبود! همه مشتاقانه داشتن بحث من رو گوش می دادن و هر از گاهی دستی بلند می شد و سوالی می پرسید و من هم پاسخ می دادم. وقتی به تعدد زوجات رسیدم پسری که خیلی مرد به نظر می رسید(بهتر بگم مرد سالار) دستش رو بلند کرد و گفت :
- خداوند تو سوره نسا به مرد اجازه داده بیشتر از یه همسر داشته باشه.
بین حرفش پریدم و گفتم آیا ادامه آیه رو خوندی؟ و گفت :
- بله، گفته اگر بتوانید عدالت را برقرار کنی و هرگز نخواهی توانست.
به نظر من خودش جواب خودش رو داده بود، ولی ادامه داد:
- تحقیقات علمی و آیات سوره نسا مشخص کرده که مرد باید بیشتر از یک همسر داشته باشه.
با زبون بی زبونی موضوع 3x (جهت جلوگیری از فیلتر اینطوری نوشتم) رو مطرح می کرد، ازش پرسیدم، این تحقیقات علمی چیست؟ کدام پژوهش علمی چنین چیزی را ثابت کرده و پاسخ داد :
- شما محقق هستی و شما باید تحقیق کنید.
گفتم دوست من، من در مورد مطالبی که میگم مدعی هستم و نه غیر از اون، اگر ادعایی داری ثابتش کن.
بحث داشت بالا می گرفت که استاد دخالت کرد و ازم خواست سر جام بشینم. از استاد علت این موضوع رو پرسیدم و گفت بشین تا بگم. استاد با این عنوان شروع کرد که این کلاس، کلاس فنی است و باید موضوع های انتخاب شده فنی باشه و شما حق نداری در مورد یک موضوع غیر فنی صحبت کنی. بین حرف استاد پریدم و گفتم:
- استاد من این موضوع رو 4 هفته پیش اعلام کردم و شما هم اون رو روی برد گروه اعلام کردید، چطور العان دارید بحث فنی رو مطرح می کنید. از اینها گذشته اگر بحث مذهبی نمیشد آیا باز هم جلوی من رو می گرفتید؟ استاد در جواب من گفت:
- من تصور می کردم این موضوع ربطی به کامپیوتر داره.
من که کاملن متوجه بحث استاد شده بودم و فهمیده بودم داره فرافکنی می کنه گفتم:
- آخه استاد شما خودتون کلاهتون رو قاضی کنید، بحث قانون و زنان چه ربطی به کامپیوتر داره؟!!!!!!!!
استاد ادامه داد که:
- ببینیند بچه های من مطرح کردن بعضی مسائل صحیح نیست.
دوباره بین کلام استاد پریدم که :
- آخه استاد تا کی باید ترسید از حرف زدن؟ استاد 30 سال ترس کافی نیست؟
جواب داد:
- نه آقای رشیدی موضوع ترس نیست. شما دارید در مورد مسائلی صحبت می کنید که صحیح نیست در حضور خانمها مطرح بشه و خانمها خجالت می کشن.
متوجه شدم اشاره استاد به بحث تمکین بود که من مطرح کردم (آخه یکم مفصل توضیح داده بودمش چون هیچ کس نمیدونست چنین قانونی وجود داره) در پاسخ گفتم:
- استاد اون کسی که این قوانین رو گذاشته باید خجالت بکشه نه منی که مخالف اونها هستم. استاد تو کردستان پدری سر دخترش رو میبره و از پنجره به بیرون پرت میکنه در حالی که دختر هنوز باکره بوده. حرف از بکارت و جاهلیت و قانون، زشت هست و خجالت آور؟ چطور قانون گذار خجالت نکشیده؟
خلاصه بعداز حدود 20 دقیقه دوباره به من اجازه داده شد تا بحثم رو ادامه بدم. وقتی کنفرانسم تموم شد سر جام نشستم. وقت کلاس تقریبن تموم شده بود. بچه ها یکی یکی به سمت من می اومدن. یکیشون بهم گفت: ول کن این ابله ها رو اینها نمیفهمن تو چی میگی.
یکی دیگه طوری که استاد و دیگران بشنون گفت: آقا من سوال دارم، چرا همه پیغمبر های خدا مرد بودن؟!
خلاصه هر کسی حرفی میزد. تقریبن میتونم بگم اکثر کلاس بجز اون پسره که خیلی مرد بود با من موافق بودن.از فرصت دست داده نهایت استفاده رو کردم و دفترچه های کمپین رو بین اونها پخش کردم و تشویقشون کردم که اون رو بخونن ولی متاسفانه چون فضای کلاس کمی خراب شده بود نتونستم امضا بگریم. در این بین عکس العمل های دختر ها خیلی جالب بود. هیچ کدومشون سمت من نمی اومدن ولی همه من رو با دست نشون بچه هایی که توی کلاس نبودم می دادن و از بحثی که در کلاس کرده بودم صحبت می کردن، در واقع بحث از کلاس خارج شده و به سطح کل دانشگاه سرایت کرد. نفهمیدم دخترها چرا چیزی نگفتن و فقط بین خودشون حرف میزدن!
کلاس رو که چه عرض کنم دانشگاه رو ریختم به هم، چه حالی داد.

پی نوشت 1: دیروز(جمعه 22 آذر 1387) رفتیم کوه و 145 تا امضا جمع کردیم، چه حالی داد جاتون خالی بود.

3 نظر:

ناشناس در

ایول امیر :)
خصوصا که ارتباط کامپیوتر و با جنبش زنان عالی در آوردی !
البته جاداشت با رسیدن به بحث فیلترینگ و این ها ربطشو دو تا خال جوش بیشتر بذاری !
خوب باشی
:]

ناشناس در

درود بر شما دوست گرامی....

واقعا خسته نباشید.در مورد اون خانم ها هم باید بگم!حضور امسال اونها باعث میشه حق بقیه هم پای مال بشه.

کاش من هم سر کلاستون بودم!اون وقت چه میکردم!
به هر حال سپاس گزارم،هماره پیروز و پاینده باشید

ناشناس در

زنده باد
کافی ما ممفهوم انسان بودن رو بفهمیم تا دست از این بحث ها و لجبازی ها برداریم.

ارسال یک نظر